خودم باورم نمیشد انقدر عاشقت باشم عمرم .
باورم نمیشد .
زندگیم با رفتنت داغون شه .تازه فهمیدم حسی که به تو دارم به هیچ بشری نداشتم .به جرئت میتونم بگم حسی که نسبت به عشقم دارم به هیچ بشری نداشتم .
قبلا میگفتن که یکی عاشق یه نفره و مرد باورش سخت بود و عجیب چه میدونستم عشقی که قراره بهت داشته باشم و بهت داشتم انقدر عمیق باشه که وقتی امید داشتنو از دست دادم متوجه بشم چند ماه دیگه قراره برم .
منی که مریض میشدم و یا سرما میخوردم محال بود سر کارم نیام از پنجشنبه سرکارم حاضر نشدم 5 روز کامل استراحت کردم و امروز تقریبا ساعت 10 اومدم .
من از ترحم خوشم نمیاد دنبال ترحم هم نیستم ولی تنها راهی که میتونم خودمو خالی کنم همینه .هیچ راهی ندارم تو کاغذ مینویسم بقیه میبینن بنابراین تنها راهم اینجاست .
اگر چه برا عشقمم یادگاری میمونه تا بدونه که دفعه بعدی پای حسی که تو قلب دیگران میزاره و حسی که به هر شخصی ابراز میکنه بمونه و مسئولیت هر کارش رو برعهده بگیره و آی پدر و مادرت و همه چیو بهانه نکنه و یهو داغ به دل کسی با کارش نذاره .
من محمد خودم محمد خودم اونی که عشق بود رو خیلی دوسش دارم.
یادگار از کسی که قلبش برا عشقش میتپید.