کسی میدونی عشق چیه؟
من که فکر میکردم عشق یعنی گذشتن از خودت به خاطر معشوقت .زندگیت نفست عمرت همه چیزتو براش بدی .فکر میکردم عشق یعنی گذشتن از خودم برات.
وقتی ازت پرسیدم عشق ازدیدگاهت یعنی چی؟
تو بهم گفتی عشق یعنی هر چیزی که معشوق میخواد به شرط این که خلاف خواست خدا نباشه .
من خیلی چیزا خواستم اما تو فقط شعار میدادی .
تازه معنای این حرفاتو فهمیدم .
اینم اینه عشق از دیدگاهت یعنی انتخاب خودت و عاشق کردن معشوقت و بعد دقیقا جایی که نفسم بهت بنده و بهت نیاز دارم بندازیم دور میگی میخوام فراموشت کنم اما دوستت ندارم.
عیبی نداره .
عشق از دیدگاه تو یعنی خرد کردن کسی که میگی همه زندگیته .
حتی اگر این کارو به خاطر خودم کردی خیلی بدجنسی بد (یه جملهای بهم گفتی که میبینم اگر پیش خودم باشی برات بهتره ) بعد یهو تغییر رویه دادی .
من واقعا هیچی ازت نمیفهمم.میگن چشمها دریچه رو به قلب آدماست .من که تو چشات نگاه میکردم عشق میدیدم .اما اگر عشق اینه که معشوقتو خرد و خاکشیر کنی از خدا میخوام به هیچ کی اینو نشون نده .
از خدا میخوام هیچی رو تو این عذاب نندازه .
از نظر من عشق یه موهبته یه موهبت خیلی زیبا اما وقتی طرفت تو اوج عشق پیشت نمونه و تو اوج خود خواهی وقتی خودش عامل این عشق بوده رهات کنه خیلی سخته تحملش .میشه آخرش سرطان که تو وجودم لونه کرده .
اگر عشق این طوریه خدایا هیچ کیو تو این درد ننداز .
با دکتر صحبت میکردم گفت چرا بی تابی میکنی همش؟
گفتم نمیدونم بدون اون نمیتونم هیچی رو تحمل کنم .هر کار میکنم میخوام براش بگم براش عکس بگیرم از کوچک ترین تغییرم حتی .
ولی میبینم نیست رفته و آخرین جمله اش بهم این بود نمیخوامت بی خود تلاش نکن .
جیگرم آتیش گرفت با اون یه جمله اش .
گفت دخترم اون یه همچین دری رو از دست داده که حاضر بود براش هر کاری بکنه و از خودت و خواستهها ت گذشتی براش اما اون نفهمید و به هر دلیلی هر دلیلی این کارو کرد کارش نا معقول بود ، گفت دخترم اون اگه به تو فکر میکرد اصن تنهات نمیذاشت .چه رسد به این که عشقشو رها کنه .
میبینم حق با دکتره .
ولی با قلب لعنتیم نتونستم کاری کنم.
میدونست بعد رفتنش کم میارم .
میدونست .بهش گفته بودم .
براش مهم نبود حتی .
بهم گفت یا میمونی یا میمیری .
براش مهم نبود.
الانم مهم نیست .
عین خیالش نیست .
اگه عشق اینه خدایا هیچ بشری رو تو دامش ننداز .
چون بعد از کلی خوشی زجره و عذابه .بعدش مرگه .
مرگه مرگ.